این دختر ما از پنج شنبه یه کوچولو سرما خورده بود که به لطف بابایی بودنش همه رو به باباش انتقال داد.جالبه هر وقت ایرسا مریض میشه من پشت سرش مریض میشم و کلی الان بی اعصابم و بدن درد دارم.خیلی جالب بود دیشب ایرسا خانوم که محبتش به باباش گل کرده بود جوری موقع خواب به من چسبیده بود که بینی به بینی بودیم هی میگفت نازی بابا!! من حس کردم داره مرحله انتقال ویروس رو انجام میده!! از شوخی که بگذریم قبلا هم گفتم حاضرم من مریض بشم و مریضی ایرسا رو نبینم چون یکی دو بار تجربه دارم ودیدن قیافه بی حالش دیوونم میکنه.خلاصه فعلا ایرسا خانوم حالشون خوبه و بابا داره میسوزه و میسازه!! فدای یک تار موی دخترم.
الهی من فدای تو و دخملی بشمممممممممممم
الهی که تنتون به ناز طبیبان نیازمند مباد، هر سه تون سلامت باشیدن انشاالله .