یکی از کادو تولدهایی که ایرساجون پیش پیش گرفته سرسره سه پله است که از جمعه رونمای کردیم براش و خیلی زود راه افتاد تو سر خوردن.با اینکه تو پارک دخترمون فقط تاب بازی میکرد اما تو خونه خلاصه سر سره بازی رو هم یاد گرفت و البته یه مقداری هم پاهاش خراش برداشت که در مجموع راضی بودم از این خرید.چون احساس میکنم دیگه حوصله اش تو خونه با اسباب بازی های تکراری سر میرفت.
یه اتفاق دیگه هم از شیر گرفتن ایری جان هست که تقریبا کامل شده و به قدری بی تفاوت بوده کلا نسبت به شیر و غذا و خوردنی که اصلا به روی خودشم نمیاره که چرا شیر نمیخوره.در عوض دخترم الان چایی با شکلات و بیسکوییت میخوره کلی خنده دار میشه.
ایرسا کم کم آماده میشه که بره مهدکودک.امیدوارم شخصیتش کامل تر بشه با دیدن بچه های هم سن و سال و خجالتی بودنش بهتر بشه.
پ.ن: امروز تولد مامانی هست اون خیلی برای من و ایری زحمت میکشه و با توجه به سیستم خاص ایرسا تو این دو سال تحت فشار زیادی بود.امیدوارم با بزرگتر شدنش و کارای قشنگی که میکنه این روزها رو برای مامانش جبران کنه.تولدت مبارک عزیزم.
امروز داشتم فکر میکردم یه روز از همین روزا اول مهر باید ایرسا گلی رو ببریم مدرسه.وای که چه کیفی داره.دخترم بزرگ میشه و من بزرگ شدنشو میبینم هیچ لذتی بالاتر از این نیست...
دیروز بعد از ظهر حدود ساعت شش بلند شدم رفتم برای ایرسا چوب شور خریدم.نمیدونید از این کار چه لذتی بردم.از دیروز غرق این شادی ام.شاید خنده دار باشه برای شما اما من خیلی کیف کردم.
نمیخوام زیاد هم واسش دلیل و توضیح بیارم.فعلا همینو داشته باشید